سلام

غیبتمون دیگه خیلی زیاد شده ....

دو هفته پیش بالاخره این آلا اومد خونه مامان اینا و همگی دور هم کلی خوش گذروندیم ... ورق بازی کردیم و و من وندا با یه حاکم کده عالی رشید و آرش رو بردیم ..... به به چه چلو کبابه مامانی هم زدیم .. خلاصه کلی خوش گذشت مخصوصا که دور هم بودیم ... مامانی عاشقتم ... کاش بابام بود ...

این هفته  یه پنجشنبه تعطیل بوده رفتیم با بابا و مامان ندا شمال..... آکام شهر ... چه ویلایی .. چه هوایی فقط یه مقدار پشه ها اذیتمون کرد ... همگی رفتیم با هم تو آب .... چه کباب سیخی درست کردم البته برای اولین بار بود .... جوجه هم زدیم  .... یه ذره فقط پایه نبودن خوب ما جوانتریم دیگه ... با این حال خوب بود ... اینو بگم که یه ملحافه اونجا گم شد و چه ها شد ...... چه بساطی .....

در هر صورت تعطیلات خوبی بود و ندا خوشگله من حالا برنزه شده و از قبل هم خوشگلتر ...

خدایا از نعمتات ممنون و من رو به خاطر ناسپاسی نعمتهات ببخش کمک کن که سپاسگذارت باشم هر چند که نمیشه .... دوست دارم خدایا

احسان