سلام امشب شب تولد احسان جان هستش و الان بی حال و حوصله کنار من روی مبل دراز کشیده و داره  BBC نگاه میکنه. تقصیر منه که برای این شب مهم هیچ سوپرایزی  براش نداشتم. 

دیشب اولین مهمونی رسمی رو تو خونه قشنگمون داشتیم. الهام و رشید ، آرش و آلا. شام باقالی پلو و مرغ داشتیم.  راستی یه خبر خوب از الهام داشتیم، بچه ش پسر . امیدوارم  بسلاتی بدنیا بیاد.

احسان جان تولدت مبارک باشه ، سال دیگه حتماً جبران میکنم.

ندا

سلام امشب شب تولد احسان جان هستش و الان بی حال و حوصله کنار من روی مبل دراز کشیده و داره  BBC نگاه میکنه. تقصیر منه که برای این شب مهم هیچ سوپرایزی  براش نداشتم. 

دیشب اولین مهمونی رسمی رو تو خونه قشنگمون داشتیم. الهام و رشید ، آرش و آلا. شام باقالی پلو و مرغ داشتیم.  راستی یه خبر خوب از الهام داشتیم، بچه ش پسر . امیدوارم  بسلاتی بدنیا بیاد.

احسان جان تولدت مبارک باشه ، سال دیگه حتماً جبران میکنم.

ندا

سلام امشب شب تولد احسان جان هستش و الان بی حال و حوصله کنار من روی مبل دراز کشیده و داره  BBC نگاه میکنه. تقصیر منه که برای این شب مهم هیچ سوپرایزی  براش نداشتم. 

دیشب اولین مهمونی رسمی رو تو خونه قشنگمون داشتیم. الهام و رشید ، آرش و آلا. شام باقالی پلو و مرغ داشتیم.  راستی یه خبر خوب از الهام داشتیم، بچه ش پسر . امیدوارم  بسلاتی بدنیا بیاد.

احسان جان تولدت مبارک باشه ، سال دیگه حتماً جبران میکنم.

ندا

سلام

سلام

دلخورم. هر چی به احسان میگم به بابام زنگ بزنه و باهاش صحبت کنه و گپ بزنه ، اینکارو نمکینه. تو این ۴سال فقط برای عیدها و ایام خاص اونم من گوشیو بهش دادم ، تماس داشته.

ندا

سلام سلام سلام

ما هفته پیش دسته جمعی با مامان، بابام، مامان احسان و آرش رفته بودیم شمال . ویلای مخابرات رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت. تو عمرم انقدر توی دریا نرفته بودم و شنا و آب بازی کنم. احسان کلی توی آب منو پیچ و تاب میداد و زیر آبم میکرد. منم کلی قهقه میزدم. خیلی لذت بخش بود.

۴روز اونجا بودیم و توی راه برگشت که از هراز برمیگشتیم ، من برای اولین بار به پیشنهاد احسان جگ خوردم و کلی هم ازش خوشم اومد. احسان جان لقمه میگرفت و برای آب لیمو ترش میریخت و با فلفل شیرین میداد که بخورم.  بالاخره احسان به آرزوش رسید و منو جگر خور کرد.

دوستت دارم.

ندا

 

سلام

الان تو چشمام اشک جمع شده ولی تو شرکتم نمیتونم سیل اشکهامو جاری کنم. احسانو خیلی خیلی خیلی دوست دارم ، چند لحظه پیش آخرین نوشته اش را خوندم ولی .... .من امروز مریض بودم و خیلی درد داشتم ولی با اینکه اینو میدونست خودش بمن یه زنگ نزدو حالمو بپرسه و رفت با مامانشو خرید کردن و بعدش هم رفت خونه اونا. منم که به همدلی و همدردیش نیاز داشتم ۳-۴باری بهش زنگ زدم ولی هر بار بعد از یک دقیقه صحبت قطع میکرد.

وقتی اومد خونه از دستم ناراحت بود که چرا وقتی میرم خونه مامانم انقدر زنگ میزنی؟ بگو چی میگی؟ من که حرفی ندارم، حرفی داری بگو.

آه ه ه ه ه ه ه

خیلی حرفها تو دلمه ولی چطور بگم.  ساکت میشینم و از دور نگاهش میکنم.

ندا

حالا خیلی

 

سلام

یه چند ماهی میشه من چیزی ننوشتم .... آخه سرمون خیلی شلوغه .....  خونه شهرک رو فروختیم / سه واحد خریدیم / حالا هم یه ذره ناقصه ولی کم کم داره آماده میشه الان فقط مشکله گاز و حمومه بقیه خدا رو شکر حل شده ...............

دیگه خونه دار شدیم دوست دارم وقتم رو بیشر با همسرم  سر کنم ..... امیدوارم

این هفته ندا رفته بود قزوین ماموریت شرکت من هر چی زنگ زدم جواب نداد ۲ ساعتی تو نگرانی بودم  کلی فکرهای بد کردم تازه فهمید چقدر دوسش دارم ..... .....  و اگه نباشه چقدر تنهام .....

کاش بتونم حالا که دیگه نیاز مالیمون کمتر شده باهاش بیشر وقت بگذرونم و

لای لا لای لا لای لای لا لای لای ی ی ی ی ی ی ی ی

رفتیم خونه خودمون. آره دقیقا" ۲هفته است که در خانه رویایی خودمون مستقر هستیم. ضمنا" در حال حاضر گاز ، تلفن و ماهواره و اسپیلت نداریم. امروز میان و پرده پذیراییمونو نصب میکنند.

الانم احسان گرسنه است و من سیرم، به مادرجون زنگ زدم و آمار گرسنگی احسان رو دادم. الان براش غذا میبره.

ندا 

 

سلام

ما الان در خانه مامانم اینا زندگی میکنیم، اثاث کشی هم کردیم ولی هنوز مجوز ورود به ساختمان را نداریم چون گاز و آسانسور و لابی من نداریم، قول اول تیر ماه را به ما دادن. خدا کنه زودتر بریم خونه قشنگمون.

راستی کل با احسان این روزها رفتیم خرید، رفتیم خیابون شیراز و سطل آشغال دستشویی خریدیم، رفتیم سهروردی سوپری ، سطل تو کابینت ۲کابینه ، دستگیره کابینت و جا قاشقی توی کشو خریدیم، رفتیم از بالای شریعتی تا پاینش پیاده اومدیم پایین - اون روز من وسطای راه شدیدا" دستشوییم گرفته بود و داشتم کلی کولی بازی در میآوردم. رفتیم بنی هاشم روشویی خوشکل کابنتی چوبی خریدیم. رفتیم لاله زا و لوستر خریدیدم .خلاصه که کلی خوش گذروندیم و کار کردیم. هر روز احسان میره خونمون و کلی کار انجام میده، هواکش و نصب میکنه ،رو کار کابینت کارا ، لوله کشه رو نظارت میکنه. و منم آخر هفته ها میرم و دوتایی خونه را تمیز میکینم . خلاصه بگم که احسان خیلی زحمت کشیده ، دستش درد نکنه.

هورا هورا هورا هورااااااااااااااااااااااااااااااا خونمون

۲تا خبر در مورد شرکتمون. خوبش اینه که حقوقمو زیاد کردند و بدش اینکه پنجشنبه ها رو جزء تایم کاری و اجباری کردند  دیگه کی با احسان باشم

عاشق شوهرش ،ندا